گردشگری و توریسم

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اکوادور – سفر به ساحل اقانوس آرام: در جستجوی نهنگ ها» ثبت شده است

۰۸شهریور

ساعت ۷ صبح جلوی دفتر آژانس گردشگری بودیم که فقط چند متر با هتل ما فاصله داشت. همسفرهای دیگرمان هم آنجا بودند؛ دو دختر آلمانی، یک زوج اکوادوری و یک پسر جوان آمریکایی. جلیقه های نجات را بین ما تقسیم کردند و به سمت قایق حرکت کردیم. قایق نو و جادار بود. معمولا تعداد بیشتری را با این قایق ها به دریا می برند ولی خب این بار با گرفتن پول بیشتر، تعداد کمترِ مسافر را قبول کرده بودند.

قبل از حرکت، یکی از دخترهای آلمانی از من پرسید قرص ضد تهوع خورده ام یا نه. من که اصلا به این مساله فکر نکرده بودم جواب منفی دادم. او قرص اضافی همراه داشت، یکی به من و یکی هم به همسرم داد. قایق روشن شد و با سرعت زیاد به دل دریا زد. با خودم فکر کردم اصلا نیازی هم به قرص ضد تهوع نداشتم.

شاید نزدیک یک ساعت و نیم با سرعت در حال حرکت بودیم که قایق سرعتش را کم کرد. بعد هم کلا موتور قایق خاموش شد. قایقران و دستیارش به ما گفتند که از دور چند نهنگ را در اینجا دیده اند. همه ما از جا بلند شدیم و به دریا خیره شدیم تا شاید چیزی ببینیم؛ هر کس از یک طرف. گاهی یک نفر فریاد می زد که نهنگی را دیده است. اما به محض اینکه ما می خواستیم به سمت او برویم دیگر چیزی دیده نمی شد.

در همین لحظات که همه با شور و هیجان به دنبال نهنگ ها می گشتند، یکی از هیجان انگیزترین لحظات عمر من رقم خورد. لبه قایق ایستاده بودم و به آب نگاه می کردم که یک لحظه صدایی توجهم را به پایین قایق جلب کرد. باور نکردنی بود. در فاصله یک متری من در پایین قایق، قسمتی از بدن یک موجود بزرگ و غول پیکر از آب بیرون زده بود. آنقدر آن نهنگ اُبهت داشت و آنقدر به من نزدیک بود که از ترس قلبم تند تند می زد. فریاد زدم و نهنگ را به همسرم نشان دادم. او که با یک دست در حال فیلم گرفتن بود با دست دیگر من را از لبه قایق دور کرد و به عقب کشید. چند ثانیه بعد نهنگ با یک خیز خودش را به چندین متر آن طرف تر رساند و از ما دور شد.

آنقدر این صحنه هیجان انگیز بود که تا چندین دقیقه بعد هم ضربان قلبم تند می زد. واقعیت این بود که دیدن فیلم های سینمایی درباره نهنگ ها، ذهنیت من را درباره آنها کمی منفی کرده بود و از حمله آنها به قایقمان می ترسیدم. اما بعد از اینکه دیدم آن نهنگ آرام از زیر قایق ما رد شد بدون اینکه صدمه ای یا حتی ضربه کوچکی به آن بزند، ادامه سفر دریایی آن روز برایم راحت تر شد.

بعد از کمتر نیم ساعت توقف، قایق دوباره به راه افتاد. باز هم با سرعت به سمت اقیانوس پیش رفتیم تا شاید این بار شانس دیدن نهنگ های بیشتری را داشته باشیم. بعد از طی کردن مسافت زیاد دوباره قایق نگه داشت. به جایی رسیده بودیم که تعداد زیادی نهنگ در اطرافمان بودند. به هر طرف که نگاه می کردیم می توانستیم چند نهنگ را ببینیم که قسمتی از بدنشان از آب بیرون آمده بود. این بار کمتر از دفعه قبل از دیدن نهنگ ها می ترسیدم، شاید چون آنها را از فاصله نسبتا بیشتری می دیدم و احساس امنیت داشتم.

همه همسفرهایمان به هیجان آمده بودند و با دوربین هایشان این لحظه های زیبا را ثبت می کردند. بعضی از نهنگ ها بیشتر از آب بیرون می پریدند و گاهی هم از بالای سرشان آب به بیرون فوران می کردند؛ صحنه ای که همه را به ذوق می آورد. هر چه بیشتر از توقف مان در آنجا می گذشت نهنگ های بیشتری نمایان می شدند. البته من نتوانستم از همه آن لحظات لذت ببرم. با وجود خوردن قرص ضد تهوع، تکان های زیاد قایقِ خاموش روی اقیانوس، کار خودش را کرد. بعد از چند دقیقه تقریبا بی حال روی صندلی افتادم و دیگر چیزی متوجه نشدم تا وقتی که دوباره قایق به حرکت در آمد و آن تکان های آزار دهنده تمام شدند.

دیگر به آنچه می خواستیم رسیده بودیم. همه توانسته بودند تا دلشان می خواست، نهنگ ببینند و عکس و فیلم بگیرند. راه برگشت به سمت ساحل را پیش گرفتیم. در میانه راه اما یک تفریح دیگر هم برایمان در نظر گرفته شده بود. به یک جزیره مرجانی کوچک رسیدیم. قایق نزدیک آن توقف کرد. تعداد زیادی پرنده های زیبا، روی صخره های کنار آب نشسته بودند. ترکیب جزیره سنگی با پرنده هایی که بر فراز آن پرواز می کردند و آنهایی که در دامانش آرام گرفته بودند، در انحصار اقیانوس بی کران و آسمان بی نهایت آبی، یکی از نقاشی های زیبای طبیعت را رقم زده بود.

البته اینها فقط قسمتی از زیبایی های آن صحنه بود که می توانستیم ببینیم. قایقران و همکارش چند ماسک غواصی برایمان آوردند. پیشنهاد دادند هر کس تمایل دارد وارد آب شود و با این ماسک ها، ماهی های زیر آب را تماشا کند. از بین ما فقط دو دختر خانم آلمانی و همسر من داوطلب انجام این کار شدند و بقیه از این لذت صرف نظر کردند. همسرم هنوز هم از آن تجربه، با اشتیاق یاد می کند و می گوید یکی از زیباترین صحنه های زندگی اش را در زیر آب های شفاف اقیانوس دیده است. آب های آن منطقه برای غواصی مناسب هستند و تورهای گردشگری معمولا دوره های آموزش غواصی را هم برای توریست ها برگزار می کنند.

بعد از توقف نیم ساعته در کنار جزیره مرجانی، تقریبا پرونده سفر ما بسته شد و بدون توقف به ساحل پوئرتو لوپز برگشتیم. حسابی خسته و گرسنه بودیم و من بی حالی ناشی از دریازدگی را هم هنوز در بدن داشتم. اما احساس فوق العاده ای بر همه این خستگی ها غلبه می کرد. آن سفر برای همیشه، با همه جزئیاتِ زیبا و تکرار نشدنی اش در خاطرم ثبت شد.

اکوادور – سفر به ساحل اقانوس آرام: در جستجوی نهنگ ها

اکوادور – سفر به ساحل اقانوس آرام: در جستجوی نهنگ ها

۰۶شهریور

اولین ماه های حضورمان در اکوادور بود که راهی سواحل اقیانوس آرام شدیم. برای اولین سفرمان به ساحل، شهر “Manta” را انتخاب کردیم. حول و حوش ساعت ۹ شب، بعد از یک سفر طولانی ۸ ساعته با اتوبوس، به مانتا رسیدیم. به دلیل خستگی، وقت زیادی را برای انتخاب هتل نگذاشتیم و حدود نیم ساعت بعد، در اتاقمان بودیم. بعد از استراحتی کوتاه برای خوردن غذا به سمت ساحل رفتیم که فقط چند متر با هتل فاصله داشت.

برعکس آنچه تا آن روز در کیتو دیده بودیم، هنوز خیابان ها پر از جمعیت بود. با آنکه ساعت نزدیک ۱۰ شب بود و در ایام تعطیلی نبودیم، رستوران های کنار دریا باز بودند و صدای موسیقی شان همه فضا را پر کرده بود. در یکی از رستوران ها نشستیم و ماهی سفارش دادیم. غذایمان که آماده شد، یک مهمان ناخوانده هم به ما اضافه شد؛ یک گربه پر رو و البته حسابی گرسنه! برای اولین بار بعد از سفرم به اکوادور بود که گربه می دیدم. در کیتو خیلی کم می توان گربه ای در خیابان دید. با وجود فریادهای صاحب رستوران، تا آخرین لحظه غذا خوردنمان گربه شکمو دست از سرمان بر نداشت و ما را همراهی کرد. 🙂

بعد از غذا در کنار دریا قدم زدیم. هوا فوق العاده بود. به دلیل سفری که قبل از آن به گوایاکیل داشتیم، انتظار هوایی گرم، شرجی و غیر قابل تحمل را می کشیدم. ولی گویا مانتا با گوایاکیل خیلی تفاوت داشت. اگرچه از نظر جغرافیایی فاصله چندانی با هم ندارند. البته آن شب هنوز از این تفاوت اطمینان نداشتم و فکر می کردم فردا حتما هوا گرم خواهد بود. فردای آن شب هم هوا عالی و معتدل بود و باعث شد چندین بار از مردم محلی بپرسم، چرا هوای اینجا مثل گوایاکیل نیست!

آرامش دریا و هوای عالی مانتا خستگی راه را حسابی از تنمان بیرون کرد. با وجود اینکه تنها چند ساعت از رسیدنمان به مانتا می گذشت، از سفرمان احساس رضایت می کردم. شب را استراحت کردیم و فردا بعد از خوردن صبحانه راهی ساحل شدیم که در واقع ساحل ماهیگیری بود نه تفریحی.

ماهیگیرها مدتی بود که از دریا برگشته بودند. تا چشم کار می کرد همه ساحل پر از ماهی بود. هنوز هم قایق هایی به ساحل می آمدند و بار ماهی خود را خالی می کردند. بعضی ماهی ها آنقدر بزرگ بودند که آنها را روی تخته می گذاشتند و دو نفری آنها را به ساحل می بردند. بیشتر ماهی ها را نمی شناختیم، غیر از یک نوع کوسه ماهی و یک نیزه ماهی بزرگ. نیزه ماهی آنقدر بزرگ بود که همه دور آن جمع شده بودند و طولش را اندازه می گرفتند. در کل عمرم ماهی به این بزرگی را از نزدیک ندیده بودم.

دریا بی هیچ چشم داشتی هزاران نفر را از داشته های خود بهره مند کرده بود. دیدن آن همه نعمت، از ماهی های کوچک گرفته تا بزرگ، از میگو گرفته تا صدف و هشت پا و خرچنگ، من را از عظمت دریا به وجد آورده بود. وسط آن همه شلوغی و رفت و آمد ایستاده بودم که منظره جالبی دیدم. تعداد زیادی پرنده و تعدادی گربه کمی دورتر از مردم مشغول خوردن باقی مانده های ماهی های تمیز شده بودند. این مهمانی آنقدر مفصل بود که برای آنها هم جا به اندازه کافی باشد.

یک ساعتی در آنجا بودیم. دیگر قایقی به ساحل نیامد. جمعیت کم کم پراکنده شدند. ما هم به ساحل دیگر مانتا که مخصوص شنا و تفریح بود رفتیم. ساحل، زیبا و تمیز بود. آخر هفته بود ولی تعطیلات نه. به همین خاطر جمعیت کنار ساحل خیلی زیاد نبود. بعد از کمی قدم زدن در کنار دریا، سوار یک قایق موتوری شدیم و نیم ساعتی را در دریا چرخیدیم. البته فاصله زیادی از ساحل نگرفتیم و بیشتر همان حوالی بودیم. قایقران چند جا نگه داشت و چند نوع پرنده را که تا آن روز ندیده بودیم به ما نشان داد. پرنده های سفیدی به بزرگی مرغابی با پاهایی به رنگ آبی فیروزه ای. توقفی هم کنار چند کشتی نفتکش عظیم داشتیم که برای من جذابیتی نداشت. موقع برگشت به ساحل قایقران حسابی با ما سر شوخی را باز کرد و با هنرنمایی هایش در هدایت قایق، باعث هیجان و خنده بی نهایت ما شد.

بیشتر روز را در کنار دریا گذراندیم و از هوای خوب و منظره های عالی آنجا لذت بردیم. نهار را هم در یکی از رستوران های کنار ساحل خوردیم. آنجا بود که من برای اولین بار با طعم فوق العاده ی میگو پلوی اکوادوری ها آشنا شدم. آنقدر این غذا خوشمزه بود که همسرم غذای خودش را کنار گذاشت و با من شریک شد. 🙂 بعدها فهمیدم که آشپزی مردم استان “Manabi” در کل اکوادور معروف است و بهترین غذاهای دریایی را در آنجا می توان نوش جان کرد.

روز جالب و پر ماجرایی را پشت سر گذاشته بودیم؛ روزی پر از تجربه های جدید. برای فردا اما، برنامه دیگری داشتیم. قرار شد بعد از خوردن صبحانه، راهی “Puerto Lopez” شویم؛ یک ساحل کوچک ولی پر از دیدنی های جذاب و فراموش نشدنی…

اکوادور – سفر به ساحل اقیانوس آرام: مانتا

اکوادور – سفر به ساحل اقیانوس آرام: مانتا

۰۵شهریور

بعد از یک روز گردش در بندر مانتا، تصمیم گرفتیم بقیه سفرمان را در “پوئرتو لوپز” (Puerto Lopez) بگذرانیم. پوئرتو لوپز یک روستای کوچک در کنار ساحل است که به خاطر جذابیت های زیادش برای توریست ها و مسافران کاملا شناخته شده است. از مانتا تا پوئرتو لوپز راه زیادی نبود. با یک اتوبوس معمولی مسیر تقریبا ۴۰ دقیقه ای تا این بندر کوچک را طی کردیم. تنها خاطره ام از آن مسیر، رانندگی وحشتناک راننده، بی خیالی کامل مسافران دیگر و ترس و نگرانی زیاد من و همسرم از تصادف و یا چپ شدن اتوبوس است.

بعد از رسیدن به مقصد و پیاده شدن از اتوبوس، نفس عمیقی کشیدم و خدا را شکر کردم که هنوز زنده ام 🙂 وارد روستا شدیم. می شود گفت پوئرتو لوپز از دو خیابان تشکیل شده است؛ خیابان اصلی در کنار دریا که دو طرف آن را رستوران ها و کلبه های زیبا پر کرده اند و خیابان پشت آن که بیشتر بافت روستایی دارد. در واقع توریست ها و مسافران را بیشتر در خیابان کنار دریا می دیدیم. ما هم در هتلی در همان خیابان ساکن شدیم و نهار را در کنار ساحل خوردیم.

غیر از هتل و رستوران، تورهای گردشگری بیشترین فراوانی را در پوئرتو لوپز دارند. البته قبل از آنکه شما به این تورها مراجعه کنید، آنها به سراغ شما می آیند. راننده ای که با “موتور تاکسی” خود ما را به هتل رساند، اولین پیشنهاد را برای بازدید از مکان های دیدنی اطراف، به ما داد. از آنجایی که محیط خیلی کوچک بود، تنها بعد از چند دقیقه همه متوجه حضور ما شده بودند. در حال قدم زدن در خیابان، افرادی سر راهمان را می گرفتند و درباره شرایط تورشان توضیح می دادند. تعداد زیادی از ساکنان روستا برای جذب ما به تور خود یا تور دوستان و آشنایانشان، با هم رقابت می کردند. بعد از نهار به یکی از این تورها سری زدیم تا با برنامه های گردشی آنها آشنا شویم.

معروف ترین جاذبه توریستی پوئرتو لوپز، جزیره ای کوچک به نام “Isla de la Plata” است که مردم اسم “گالاپاگوس فقرا” را هم برای آن انتخاب کرده اند. دلیل این نامگذاری، وجود بیشتر انواع پرنده ها و موجودات دریایی جزایر گالاپاگوس در این جزیره است. با سفر به آنجا، می توان پرنده های زیبایی که در جزایر گالاپاگوس زندگی می کنند را از نزدیک دید و همینطور در آب های شفاف اطراف آن غواصی کرد. برای رفتن به Isla de la Plata باید تقریبا یک ساعت از ساحل پوئرتو لوپز با قایق موتوری در راه بود. از آنجا که ما تعداد زیادی از این پرنده ها را در گردشی که با قایق در مانتا انجام دادیم، دیده بودیم، رفتن به این جزیره جذابیت چندانی برایمان نداشت و از رفتن به آنجا منصرف شدیم.

اما آنچه که دلیل اصلی سفر ما به پوئرتو لوپز بود، نهنگ ها بودند. هر ساله در تابستان جشنواره نهنگ ها در این بندر برگزار می شود. نهنگ ها به دلیل سرد شدن هوا از جنوب اقیانوس آرام به سمت آب های گرم سواحل اکوادور کوچ می کنند. نهنگ ها از ماه ژوئن تا اکتبر هر سال در سواحل اکوادور می مانند و در آنجا جفت گیری و زایمان می کنند. این مهمانانِ جذاب، هر ساله هزاران گردشگر را از تمام دنیا به اکوادور می کشانند و جذاب ترین صحنه ها را در سواحل پوئرتو لوپز رقم می زنند. ما یک ماه زودتر از تاریخ رسیدن نهنگ ها به آنجا رفته بودیم. به همین دلیل تماشای نهنگ ها چندان راحت نبود. باید چند ساعت به وسط اقیانوس می رفتیم تا بتوانیم حداقل تعدادی از نهنگ ها را از نزدیک ببینیم.

در نهایت توانستیم با یک تور به توافق برسیم و همراه با چند توریست دیگر صبح زود راهی اقیانوس شدیم. فکر می کنم شش هفت نفری بودیم. سوار یک قایق موتوری دو طبقه شده و نزدیک دو ساعت با سرعت در دل اقیانوس پیش رفتیم تا زودتر از موعد از نهنگ ها استقبال کنیم.

اکوادور – سفر به ساحل اقانوس آرام: Puerto Lopez

اکوادور – سفر به ساحل اقانوس آرام: Puerto Lopez